اولین سفر الینا به مشهدمقدس تو یک سالگیش
داشتم دعا میخوندم بهت می گفتم الینا جان نرو اونور. می رفتی و برمی گشتی بد بد منو نگاه می کردی که نگو نروووووووووووووووووو . چشم قربان دیگه نمیگم . بفرمایین حرمو دور بزنین. زیارت قبول . هرجا بری یه دوست برای خودت پیدا می کنی . تو حرم هم با دوستت بازی می کردی و می خندیدی ولی مامانش اجازه نداد از دوستت عکس بگیرم. خسته شدیو خوابت برده . منم با خیال راحت نمازامو دعاهامو میخوندم .اون وسطاهم ازت عکس گرفتم. چیو نشون میدی فدات شم؟یادم نمیاد چیو دیدی که اینقد ذوق کردی. این کلاهی که میبینی تو حرم گم شد .فدای سرت.شالشو الان برا عروسکات ...